کوهنوردی در شب و تنها قصد فتح قله ای بلند را داشت که ناگهان پاش لیز خورد


و سقوط کرد طناب او مانع افتادن او به زمین شد او در حالی که بین زمین و آسمان


معلق بود گفت:خدا کمکم کن؛ندایی شنید که میگفت:طناب رو ببر؛مرد با تعجب پرسید:


چیکار کنم!؟ صدا گفت:طناب رو ببر مگه به من اعتماد نداری؟مرد گفت:


دارم اما...؛مرد طناب رو نبرید فردا اخبار اعلام کرد امروز گروهی که


برای کوهنوردی رفته بودند جسد مردی رو پیدا کردندکه یخ زده بود در


حالی که فقط یک متر از زمین فاصله داشت!‏